ای فدای دل منورتان
ای به قربان چشم كوثرتان
وای بر حال جبرئیل او را
گر برانید روزی از درتان
ای سلیمان موری آمده است
تا مشرف شود به محضرتان
من كیم دوره گرد چشمانت
زینبم من همان كبوترتان
كودكانم چه ارزشی دارند؟
جان عالم تصدق سرتان
كرده ام یا اخا دو آئینه
نذر چشم علی اصغرتان
ظهر دیدی چگونه خوش بودند
در صفوف نماز آخرتان
به امیدی بزرگشان كردم
تا به دستم شوند پرپرتان
گر بگویی بمیر می میرند
دست بر سینه اند و نوكرتان
پای تفسیر شیرشان دادم
پای تفسیر گریه آورتان
پای تفسیر سوره مریم
سور زخمهای پیكرتان
تا كه راضی شوی و اذن دهی
پر بگیرند در برابرتان
یادشان داده ام قسم بدهند
بر ضریح كبود مادرتان
بگذار اینكه ذبحشان سازم
پای رگهای سرخ حنجرتان
علی اكبر لطیفیان